جدول جو
جدول جو

معنی گنده کنف - جستجوی لغت در جدول جو

گنده کنف(گَ دَ / دِ کَ نَ)
ابوطیلون. بنگ کنف. طوق. گوپنبه. رجوع به ابوطیلون و طوق شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گنده کار
تصویر گنده کار
آنکه کارهای زشت و ناپسند بکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گنده نفس
تصویر گنده نفس
کسی که نفسش بدبو باشد، گنده دم
فرهنگ فارسی عمید
(گَ دَ / دِ نَ فَ)
کسی که دم و نفس او متعفن است. رجوع به گنده دم شود
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ / دِ)
آنکه کارهای زشت و پست کند
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
زنده گر. احیاکننده موتی. (آنندراج). زنده کننده. احیاکننده. محیی. (فرهنگ فارسی معین) :
که زنده کن پاک جان من اوست
بر آنم که روشن روان من اوست.
فردوسی.
از مدحتش که زنده کن دوستان اوست
تا نفخ صور، صور دوم در دهان ماست.
خاقانی.
پدیدآور خلق عالم تویی
تو میرانی و زنده کن هم تویی.
نظامی.
زمین زنده دار آسمان زنده کن
جهانگیر دشمن پراکنده کن.
نظامی.
- زنده کن آتش، مشتعل سازندۀ آن. روشن کننده آتش:
غازه کش چهرۀ گلهای باغ
زنده کن آتش دلها بداغ.
میرزا طاهر وحید (از آنندراج).
- زنده کن نام، نام آورکننده. از گمنامی بیرون آورنده. نگهدارنده و حافظ نام کسی یا خانواده ای:
منم ویژه، زنده کن نام اوی
مبادا بجز نیک فرجام اوی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از گنده نفس
تصویر گنده نفس
گنده دم گنده دهان آنکه نفسش بدبو است گنده دم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنده کار
تصویر گنده کار
آنکه کارهای زشت و ناپسند کند
فرهنگ لغت هوشیار